سوء تفاهم

شهر خاطره 90/06/27

ياد آن شهر و همه ياران پر مهرم بخير
دوستان مهربان و بهتر از جانم بخير
گرچه دوراست ازنظر، يادم ز آن ايام و روز
لاجرم از دل برون هرگز نباشد رفته روز
كوچه هاي شهر تبريز و صداي پاي يار
آذريِ خوش زبان و خنده هاي نوبهار
ياد مسجد، ياد ارگ و ياد بازار بزرگ
حك شده بر قامت اين نازنين شهر سترگ
شه به تنازي رود از كوچه شهنازتان
مي توان هر جا شنيدآخر صداي سازتان
آخر اي شيرين سخن از شهر جلفايت بگو
هان تو از رودارس آن تاج زيبايت بگو
از همان رودي كه اين مرزكهن دردست اوست
از كليسايي كه دارد تا ابد يادي زدوست
باز گو از جمله مردانت، مردان روزگار
زنده كن ستار و باقر خان، بابك ، شهريار
اين همه گفتم نصف است راه ما ولي
تو بيا آبي رسان تا تر كنم كامم همي

فتوا 94/12/05
ای مرجع تقلید بده حکم ز ترحُم
فتوا بده از جانب دل نه وسط قُم
شَکِّم به یقین می رسد از جانب چشمت
دینم به کجا دل به کجا ، هر دو شود گُم
اینبار بیا حکم به دیوانگی ام ده
محصور توام همچو واتیکان وسط رُم
من منتظرم تا بدهی اذن جهادم
لاجرعه کنم نوش می از کوزه و آن خُم
محکوم مکن ،تا به جهنم نبرم هی
فتوای تو کرده است مرا لایق هیزُم
برخیز و بخوان بر سر منبر غزلی نو
من چله نشینم نه شب سوم و هفتم
اعدام و یا حبس ابد مساله ای نیست
من عاشقم و مُردم از این سوء تفاهم

درباره کتاب سوء تفاهم

این کتاب شعر قبل از تولد نامش شهر خاطره بود شهری که سوء تفاهم شد.

این کتاب شعر دارای موضوعی عاشقانه و مذهبی است که بعد از دو سال به چاپ رسید.

امید وارم که هیچ ذهن زیبایی دچار سوء تفاهم نشود!

(حامد عباسی)